سفرنامه اهواز، آبادان و آبشار شیوند
اگر قصد سفر به اهواز و یا آبادان را دارید و دوست دارید بدانید چه تجربه هایی را نباید در آنجا از دست بدهید این سفرنامه را بخوانید. طبق روال، سفری جدید را به قصد آبشار شیوند آغاز کردیم. روز چهارشنبه عصر ساعت 16:15 با قطار 4 تخته لوکس عازم اهواز شدیم، باید بگویم خدمتتان که از تهران به اهواز سه […]
سفرنامه مریم به مالزی (قسمت اول)
سلام، من مریم هستم و این اولین سفرنامه من تو وبسایت مپگرده که میخوام درباره سفر اخیرم با همسرم و برادرم به کشور زیبای مالزی بنویسم که همین ۲ هفته پیش برگشتیم. اول اینکه مهمترین مسئله واسه انتخاب یه کشور یا شهر واسه سفر اینه که هوارو چک کنیم که آیا الان زمان مناسبی واسه […]
سفرنامه کاشان (قسمت اول) | هیچایک با آلمانی ها
تصمیم گرفته بودم این هفته خونه باشم و سفر نرم. اما اتفاقاتی برام افتاد که یکهو وسایلمو جمع کردم و تصمیم گرفتم تنها بزنم به جاده! بچه ها برنامه های مختلفی داشتن که دعوتم کردن اما به همشون گفتم این سری رو می خوام تنها برم تا خیلی چیزارو به خیلی ها از جمله خودم […]
سفرنامه نپال (قسمت اول) | شروع برزخی
چی؟ نپال ویزا نمیخاد؟ پس بریم نپال! به همین سادگی رویای نپال شکل گرفت. اولین کاری که کردیم توی نقشه پیداش کردیم، یه قاچ از رشته کوه هیمالیا و یه عالمه سرسبزی. تنها کشوری که پرچمش توی چارچوب مستطیل نیست. اسم سرود ملیشم باحاله: ساخته شده از صدها گل. شروع برزخی همه چیز دقیقه نود روی روال […]
جا گذاشتن پاسپورت و جا ماندن از پرواز آمستردام (Amsterdam)
سوم دسامبر روز سرد زمستانی، اولین سالگرد ازدواجمان بود، که میخواستیم این روز را در آمستردام (Amsterdam) بگذرانیم و با یک مهمانی دو نفره در یک رستوران جشن بگیریم. هتل و پرواز را رزرو کردیم. قرار بود ساعت ۸ صبح از لندن (London) پرواز کنیم. شب قبل همه وسایل و پاسپورتها جمع کردیم. ساعت ۴ و نیم صبح به […]
سفرنامه کردستان | بهشت پنهان
شهر سنندج در استان کردستان را بهشت پنهان می نامم چرا که پوشیده از طبیعتی چشم نواز از هزاران تپه پوشیده از درختان میوه و گلهای رنگارنگ و مزرعه های زیباست و چشمه هایی که از هر طرف جاریست، روح فزا و دلگشا. برای من که سفرهای زیادی رفته ام، ناشناخته بودن این طبیعت بکر و […]
پیاده روی جنگل خلخال به اسالم (قسمت هشتم) | در مسیر برگشت
موقع برگشت با علی هیچهایک کردیم و نتونستم لاله و وحید رو که برمی گشتن تبریز، ببینم و باهاشون خداحافظی کنم. هیچهایک با علی خیلییی باحال بود. کلی سوژه جالب پیدا می کرد برای خنده و منم بی سروصدا از خنده روده بر می شدم. یه چیزی ام درباده علی بگم که جذب ماشینش خیلی […]
پیاده روی جنگل خلخال به اسالم (قسمت هفتم) | ما دیگه پوستمون کلفت شد!
با کلی حال عجیب غریب راه افتادیم سمت اسالم. حالمون گرفته بود، خسته بودیم و تو خالی و داغون اما به روی هم نمی آوردیم. بعد از عوارضی خلخال دو تا دو تا جدا شدیم. من و یکی از بچه ها سوار یه پراید شدیم که تا دو راهی اسالم – پونل مارو می رسوند. سرنشینهاش سیاه […]
پیاده روی جنگل خلخال به اسالم (قسمت ششم) | بهشت
تو سرم جنگی بود! نمیتونستم بخوابم، خروپف و خرناس بلند یکی دو تا از بچه ها که چادرهاشون چسبیده بود به چادر ما، باعث شده بود نتونم بخوابم. تا صبح تو مغزم یه عده جنگیدن و زدن و خوردن… عوضش صبح با صدای گله گوسفند از خواب بیدار شدم. این قسمت صبح بیدار شدن رو همیشه […]
پیاده روی جنگل خلخال به اسالم (قسمت پنجم) | درخت هر چی پربارتر، افتاده تر
چون نزدیک مراسم تاسوعا عاشورا بود فقط می خواستن از امنیت مراسم مطمئن بشن. مدارک شناسایی هممون رو چک کردن و اسامی مون رو نوشتن و رفتن. سوار نیسان شدیم و رفتیم سمت اندبیل… هوا داشت کم کم تاریک می شد و سرررد. از نیسان پیاده شدیم و لباسهای گرممون رو پوشیدیم و هد لمپ […]